قصه 7

قصه 7

کتاب خانه امید خانه امید هفت؛ خواجه‌میر دوست دارم مهندسِ خونه‌ها باشم… خوانش:شادی شهریاری در راه رسیدن به بانه، جنگل‌های زاگرسی چشم‌هایت را به دیدن زیباترین […]

قصه 73

کتاب خانه امید خانه امید هفتاد و سه؛ فال دختری که با گرگ‌ها می‌جنگه خوانش:نیره آیتی جاده پیچ در پیچ از میان درختچه‌های کوچک بادام کوهی […]

قصه 75

کتاب خانه امید خانه امید هفتاد و پنج؛ درکو زندگی برای یه مادر یعنی خوشبختی بچه‌هاش خوانش:مرجان زارع برای رسیدن به روستای «درکو»، باید خودت را […]

قصه 74

کتاب خانه امید خانه امید هفتاد و چهار؛ خشت خلیج فارس قشنگ‌ترین چیزیه که تا حالا دیدم… خوانش:مرجان شادافزا روستای «خشت» در نزدیکی رکن‌آباد قرار گرفته […]

قصه 72

کتاب خانه امید خانه امید هفتاد و دو؛ سرمک فضا هنوز یه عالمه ناشناخته داره که کشفشون می‌کنم… خوانش:درسا رکنی هفتاد کیلومتر که از «خورموج» رانندگی […]

قصه 71

کتاب خانه امید خانه امید هفتاد و یک؛ گورک خورشیدی زندگی وقتی سخته هم قشنگی‌های خودش رو داره خوانش:سعید سهام «گورک خورشیدی» از توابع تنگستان در […]

قصه 70

کتاب خانه امید خانه امید هفتاد؛ آب انار دنیا یعنی سلامتی نوه‌هام خوانش:شهروز رشیدی آب و هوای معتدل کوهستانی از مرودشت در شمال استان فارس تا […]

قصه 69

کتاب خانه امید خانه امید شصت و نه؛ خوانسار می‌خوام تاریخ نویس باشم شاید هم باستان‌شناس خوانش:مهشاد حاج کاظمی جاده رسیدن به روستای خوانسار، پر شده […]

قصه 68

کتاب خانه امید خانه امید شصت و هشت؛ اسدآباد از توی شعرها می‌شه زندگی رو یاد گرفت خوانش: عرفان قشقایی وقتی از سرو کهنسال و معروف […]

قصه 67

کتاب خانه امید خانه امید شصت و هفت؛ محمدآباد چاه ملک دوست دارم کاشف دارو باشم خوانش:حسین محمدیان سسیزده ساله است و لباس بلند قهوه‌ای رنگش […]

قصه 66

کتاب خانه امید خانه امید شصت و شش؛ زه مگه زندگی چیه به جز خنده عزیزات؟! خوانش:ژاک عبدو خسروآبادی اقلیم نیمه کویری، کرمان و شهرهایش را […]

قصه 65

کتاب خانه امید خانه امید شصت و پنج؛ پود چاه آهنگری به من قدرت زندگی می‌ده خوانش:هستی مصرآبادی روستای«پود چاه» از توابع زاهدان است، از زاهدان […]

قصه 64

کتاب خانه امید خانه امید شصت و چهار؛ جوژ وقتی بچه داری، دلیلی نداری که نخندی خوانش:زهرا حجت زاده راه رسیدن به روستای «جوژ»، با همه […]

قصه 63

کتاب خانه امید خانه امید شصت و سه؛ لطف الله آدم هیچ وقت نباید از اصل خودش فاصله بگیره… خوانش:امیر خجسته گره روسری‌اش را کمی سفت […]

قصه 62

کتاب خانه امید خانه امید شصت و دو؛ آخوند غلامی هرجور زیبایی که بخوای اینجا پیدا می‌کنی… خوانش:الهام میر مسیر اطراف سیستان و بلوچستان به سمت […]

قصه 61

کتاب خانه امید خانه امید شصت و یک؛ آرویز نرگس ها منتظرند کسی رو خوشحال کنند خوانش:علیرضا جعفری روز مادر از راه رسیده و «ابراهیم» از […]

قصه 59

کتاب خانه امید خانه امید پنجاه و نه؛ سینیدر زمین اینجا با زعفران خو گرفته خوانش: مصطفی سمی بر روستای عشایری «سینیدر»، جایی در نزدیکی قاین […]

قصه 60

کتاب خانه امید خانه امید شصت؛ خونیک چهار تنگ مطمئنم یه روزی توی تیم‌ملی بازی می‌کنم خوانش: عباس شالی «دَرمیان» در خراسان جنوبی و یک منطقه […]

قصه 58

کتاب خانه امید خانه امید پنجاه و هشت؛ دستگردان ما با فرش بافی رنگ رو به کویر‌ بی رنگ آوردیم خوانش: افسانه میر شاه ولایتی طبس […]

قصه 57

کتاب خانه امید خانه امید پنجاه و هفت؛ چاهنو همه کار رو با هم انجام می‌دیم خوانش: مهدی سلیمانی گوشه‌ای از حیاط نسبتا بزرگِ خانه بهداشت، […]

قصه 56

کتاب خانه امید خانه امید پنجاه و شش؛ کافچ گردنبندهایی از اسپند در روستایی که عطر زعفران می‌دهد خوانش: ونوس نهادیان «کافچ» روستایی از توابع باخرز […]

قصه 55

کتاب خانه امید خانه امید پنجاه و پنج؛ قومی ما و درخت‌ها به ایستادن در باد، عادت داریم خوانش:حمیده حسینی سرش را پایین انداخته و روی […]

قصه 54

کتاب خانه امید خانه امید پنجاه و چهار؛ شوریجه علیا اینجا بهترین جای دنیاست خوانش: رها اسماعیلی «شوریجه‌ علیا» یک روستای مرزی از توابع سرخس در […]

قصه 53

کتاب خانه امید خانه امید پنجاه و سه؛ آمره چشمه های کوچک اینجا برای ما نعمتن! خوانش:شادی دلخوش برای رسیدن به روستای «آمر»، باید از اراک […]

قصه 52

کتاب خانه امید خانه امید پنجاه و دو؛ آلودر چهارده سال دیگه،یه مهندس شدم… خوانش: بهزاد کبیری «آلودر» از توابع خُنداب در استان مرکزی است. برای […]

قصه 51

کتاب خانه امید خانه امید پنجاه و یک؛ تواندشت علیا دوست دارم مخترع بشم خوانش: ریحانه حسینی «شازند» در جنوب غربی استان مرکزی است. از آنجا […]

قصه 50

کتاب خانه امید خانه امید پنجاه؛ مجریه اگه گرما نباشه، خرما کجا بود؟! گرما نعمته واسه ما… خوانش: زهره سبحانی جایی که خانه بهداشت روستا قرار […]

قصه 49

کتاب خانه امید خانه امید چهل و نه؛ روستای فارسیه من عاشق شعرم خوانش: سجاد مسافر رحمتی شوشتر را با پیشینه‌ای به قدمت تاریخ و تمدن […]

قصه 48

کتاب خانه امید خانه امید چهل و هشت؛ جاجو همه یاد بگیرن سلامتی خیلی مهمه… خوانش: حنانه عمرانی برای رسیدن به روستا، از جاده‌ای سر سبز […]

قصه 47

کتاب خانه امید خانه امید چهل و هفت؛ طاهر آباد وقتی شهردار شدم، تند تند برای بچه‌ها پارک می‌سازم خوانش: الهه یوسفی «بیتا» کنار خانه بهداشت […]

قصه 46

کتاب خانه امید خانه امید چهل و شش؛ انجیره می‌خوام بزرگ‌ترین جاجیم دنیا رو با کمک دخترهای روستا ببافم خوانش:مهسا حاج کرمی روستای «انجیره» از توابع […]

قصه 45

کتاب خانه امید خانه امید چهل و پنج؛ بان سرو قرار است به دنیایی از صلح برسی خوانش:میترا اسدپور وقتی به سمت شمال‌غربی شهرِ ایلام حرکت […]

قصه 44

کتاب خانه امید خانه امید چهل و چهار؛ چشمه نادی چه فرقی می‌کنه؟! انسان انسانه… خوانش:هدی فرجی غربی‌ترین قسمت نقشه سمنان از توابع گرمسار به روستای […]

قصه 43

کتاب خانه امید خانه امید چهل و سه؛ ایج شب چله آدم‌ها رو کنار هم نگه می‌داره خوانش:نگین کبریایی «ایج» روستایی است از توابع «سرخه» که […]

قصه 42

کتاب خانه امید خانه امید چهل و دو؛ کوه زر هر چیزی که پر از رنگ باشه، دلخوشی منه… خوانش:علی امیری اینجا در سمنان هستی، حوالی […]

قصه 41

کتاب خانه امید خانه امید چهل و یک؛ آق قلعه قازانقایه دوستام قوت قلب من هستند خوانش:نیما برارجانیان وقتی از مراوه تپه به سمت روستای آق […]

قصه 40

کتاب خانه امید خانه امید چهل؛ محمد آباد پایین قول دادم دیپلم بگیرم و بعدش برم دنبال نجاری… خوانش: فرشته اسدی خودش را شش ساله معرفی […]

قصه 39

کتاب خانه امید خانه امید سی و نه؛ اونق یلقی سفلی «آلما گل» یعنی شکوفه سیب خوانش: علی ملکی «اونق‌یلقی» سفلی روستایی زیبا در «آق‌قلا» استان […]

قصه 37

کتاب خانه امید خانه امید سی و هفت؛ طُویدره سخت نیست… از پسش برمیام خوانش: فریبا طهماسبی «مرزن‌آباد» را که رد کنی به کلاردشت می‌رسی، تا […]

قصه 38

کتاب خانه امید خانه امید سی و هشت؛ صَلَحدار کُلا هیچ چیز تو این دنیا، اندازه بچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها امیدبخش نیست خوانش: سعید باقری عطر خوش نارنج فضا […]

قصه 36

کتاب خانه امید خانه امید سی و شش؛ خانعلی کندی الهی شب زندگی‌تون صبح بشه… خوانش: میلاد سمیعی راه زیادی از «بیله سوار»، شهری مرزی بین […]

قصه 35

کتاب خانه امید خانه امید سی و پنج؛ اسدقشلاقی مادرم میگه خیالم از شماها راحته چون همیشه هوای هم رو دارید… خوانش: صالحه عسگری جاده رسیدن […]

قصه 34

کتاب خانه امید خانه امید سی و چهار؛ احمدلوی آق‌داغ امید برای من یعنی لبخند یک کودک عشایر خوانش: عاطفه کاظمی موهایش را به یک سمت […]

قصه 33

کتاب خانه امید خانه امید سی و سه؛ آق‌اولر مریان زندگی همین چیزیه که می‌بینی، همین قدر ساده و قشنگ… خوانش: همایون سماوات تالش را که […]

قصه 31

کتاب خانه امید خانه امید سی و یک؛ نوده وطن یعنی جایی که نخوای ازش بری خوانش: احسان دولت آبادی حوالی رودبار، مسیری کوهستانی چشم را […]

قصه 32

کتاب خانه امید خانه امید سی و دو؛ لام بشکست اینجا زندگی رنگ و بوی بهتری داره… خوانش: ریحانه نداف تمام مسیر، غرق باران پاییزی است. […]

قصه 30

کتاب خانه امید خانه امید سی؛ تکیه بوی نان یعنی بوی زندگی خوانش: مرتضی داستانی «تکیه» روی بلندی‌های بیجارِ زنجان قرار دارد که یکی از قدیمیترین […]

قصه 29

کتاب خانه امید خانه امید بیست و نه؛ کانی گلزار خاک اینجا هر دونهای رو گلزار می‌کنه خوانش: آرمان فرجیان «کانی یعنی چشمه، گلزار هم که […]

قصه28

کتاب خانه امید خانه امید بیست و هشت؛ میرزا ولی مادر شدن مثل دوباره به دنیا اومدنه… خوانش: مهسا ستوا برای رسیدن به روستا باید مسیری […]

قصه 27

کتاب خانه امید خانه امید بیست و هفت؛ لاران علیا کسی هست که نخواد تو بهشت زندگی کنه؟! خوانش:بهمن چهرایی «پاوه» سرمای سختی دارد. باران شدیدی […]

قصه 26

کتاب خانه امید خانه امید بیست و شش؛ قالیچه امید من رو قدرتمند می‌کنه… خوانش: صادق شاهسون مسیر کرمانشاه به «ثلاث باباجانی» فصل پاییز است ولی […]

قصه 25

کتاب خانه امید خانه امید بیست و پنج؛قیطول بهرام‌وندی امید برای من سبزیِ، جوونه میزنه، گل میده خوانش: مهرداد خیر‌دوست وقتی به روستای «قیطول بهرام‌وندی» از […]

قصه 24

کتاب خانه امید خانه امید بیست و چهار؛ قاضی خان اینجا حاصلخیز نه، انارخیزه خوانش: نیلوفر عباسی «شاهین» بیست و چهارساله است و هنوز دانشگاهش را […]

قصه 23

کتاب خانه امید خانه امید بیست و سه؛ گلوزه در این روستا، غریبه بودن معنایی ندارد خوانش: راضیه شور انگیز ایلام را عروس زاگرس نامیده‌اند؛ این […]

قصه 22

کتاب خانه امید خانه امید بیست و دو؛ طُره بُخاخ منم می‌خوام مثل پدر و عموهام با نخل‌ها زندگی کنم خوانش: پگاه شایسته ررودخانه بهمنشیر، آبادان […]

قصه 21

کتاب خانه امید خانه امید بیست و یک؛ ده عباس برای مطبم نقاشی‌های بزرگ می‌کشم خوانش: پریناز خالقی قامت بلند نخل‌ها خبر می‌دهد که به سرزمین […]

قصه 19

کتاب خانه امید خانه امید نوزده؛ امام آباد آدم مال اون خاکیه که توش ریشه داره… خوانش: شادی صمدی مسیر لردگان تا جایی که به روستا […]

قصه 18

‌کتاب خانه امید خانه امید هجده؛ خونگاه خاصیت مادر بودن اینه که برای لبخند بچه‌هات همه کاری بکنی… خوانش: مهدی حاجی علی نزدیک خانه بهداشت، یک […]

قصه 15

کتاب خانه امید خانه امید پانزده؛ علی آباد وقتی شهردار بشم اینجا یه پارک خیلی بزرگ می‌سازم خوانش: کرامه گنجور «چادگانِ» اصفهان را که به سمت […]

قصه 17

کتاب خانه امید خانه امید هفده؛ منارجان من عاشق شاهنامه‌ام…. خوانش: افشین شهرابی «منارجان» در میان کوه‌های زاگرسی و درست بین دو دره بزرگ قرار دارد؛ […]

قصه 16

کتاب خانه امید خانه امید شانزده؛ مزرعه‌عرب کجا بهتر از جایی که حالت خو‌ش‌باشه؟! خوانش: جعفر اسکندری اینجا یک قلعه گِلی قدیمی وجود دارد. حال و […]

قصه 14

کتاب خانه امید خانه امید چهارده؛ لِبد زنبورداری یعنی زندگی… خوانش: سپیده بجست جاده مرتب پیچ و تاب میخورد و بعد از هر پیچ، طبیعت و […]

قصه 13

کتاب خانه امید خانه امید سیزده؛ اسلام‌آباد روستایی شاد و بچه‌های پر هیاهو خوانش:عطا پارسا «اسلام‌آباد» روستایی است در بخش مرکزی قم، نزدیک به قنوات؛ همین […]

قصه 11

کتاب خانه امید خانه امید یازده؛ مُشک‌آباد اینجا شتر خاطرات کویرو برات زنده می‌کنه خوانش: مهرداد میرفخرایی «مشک آباد» از توابع «قمرود» در استان قم است؛ […]

قصه 12

کتاب خانه امید خانه امید دوازده؛ یحیی‌آباد مهم اینه که دلت خوش‌باشه خوانش: ویدا هادی زاده «یحیی‌آباد» از توابع آران و بیدگل در استان اصفهان است؛ […]

قصه 10

کتاب خانه امید خانه امید ده؛ گُل من می‌خواهم دکتر بشم خوانش: علیرضا منادی   «گُل» یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی از توابع «چاراویماق» است. […]

قصه 9

کتاب خانه امید خانه امید نه؛ گویجه‌قلعه من می‌خوام یه آدم تاثیرگذار باشم خوانش:احسان معینی درست در ورودی روستا، روی یک بلندی ایستاده است و برای […]

قصه8

کتاب خانه امید خانه امید هشت؛ جنیان می‌خوام کل روستا رو گُل بکارم خوانش:غزال علیزاده «جُنیان» روستایی مرتفع از توابع سقز در کردستان است که تمام […]

قصه 6

کتاب خانه امید خانه امید شش؛ کیسلان عاشق اینم که درس بخونم خوانش:آدرینا آراکلیان تنها دختری است که در این روستا بلند و رسا حرف می‌زند؛ […]

قصه 5

کتاب خانه امید خانه امید پنج؛ مزن‌آباد دلخوشی همین گره‌زدن نخ‌های جاجیمه… خوانش: محمد جعفریان کنارِ خانه بهداشت، زنان بسیاری ایستاده‌اند. «شادان»، از همه خوش‌خنده‌تر به […]

قصه 4

کتاب خانه امید خانه امید چهار؛ گرده‌سور از امروز گرده‌سور نقاش دارد خوانش: پریناز سرانجام‌ پور «گرده‌سور» یعنی کوه سرخ؛ همین نام خبر از رسیدن به […]

قصه 3

کتاب خانه امید خانه امید سه؛ شیره‌نی بهترین آرزویی که یه آدم می‌تونه داشته باشه همینه: بارون! خوانش: امیر رضویان نزدیک ظهر است و تعداد بچه‌ها […]

قصه 2

کتاب خانه امید خانه امید دو؛ مادلو من آدم خوشبختی‌ام…. خوانش: شکرالله معماریان صورت استخوانی و چشم‌های سبزِ کمرنگِ تیله‌ای زیبایش، نظرت را جلب می‌کند. از […]

قصه 1

کتاب خانه امید خانه امید یک؛ایری‌بوجاق زندگی اینجا با ییلاق و قشلاق معنی داره خوانش: غفار برارجانیان صبحِ هوای «کلیبر» خنک و مه‌آلود است و خواب […]

Telegram
ШµЩЃШ­Щ‡ Ш§ЫЊЩ†ШіШЄШ§ЪЇШ±Ш§Щ… ШЇЪ©ШЄШ± Ш№ШЁЫЊШЇЫЊ
پزشکان